تنها فايده ي فرار از رويارويي با ترس
تاریخ انتشار خبر : 1391/12/02
تنها فايده ي فرار از ترس
بيشتر مردم هنگامي که با واقعه اي نگران کننده مواجه مي شوند، از آن فرار مي کنند تا از اضطراب مصون باشند. در گذشته، من هم همين کار را مي کردم. همان طور که مي دانيد، اگر از انجام کاري طفره برويد، از ترس و اضطراب آن هم آسوده خواهيد شد. براي مثال، اگر کسي از شما بخواهد در حضور اعضاي شرکت سخنراني کنيد يا طرحي را مطرح کنيد، و شما پيشنهاد او را رد کنيد، از نگراني ها و بي خوابي هاي شبانه و اضطرابي که در روزهاي قبل از اين سخنراني به سراغتان مي آيد، خلاص مي شويد.
اما آن طور که من فهميده ام، تنها منفعتي که از فرار و عقب نشيني عايدتان مي شود همين است: رهايي از اضطراب به طور موقت.
يک لحظه به اين مطلب فکر کنيد. آيا مي توانيد منفعت ديگري را که مردم از عدم مواجهه با ترس عايد خود مي کنند، نام ببريد؟ من اين پرسش را از هزاران نفر پرسيده ام، ولي هيچ کس نتوانسته است منفعت ديگري را ذکر کند. خوشبختانه، هيچ منفعت ديگري در اين کار نيست!
تاواني که مي پردازيد
حالا، از شما مي خواهم به طور جدي ببينيد که چه تاواني را بابت فرار از ترس هايي که مانع از رشدتان مي شوند، مي پردازيد:
عزت نفستان کم مي شود.
احساس ناتواني و درماندگي به شما دست مي دهد.
شانس موفقيت خود را از بين مي بريد.
زندگي تان يکنواخت و کسل کننده مي شود.
آيا ارزش دارد چنين تاواني را بابت رهايي زودگذر از ترس و اضطراب بپردازيد؟ در واقع، اکثر ما فقط براي اين که به طور موقت از نگراني خلاص شويم و از تمسخر احتمالي ديگران در امان باشيم، حاضريم چنين بهاي گزافي را بپردازيم.
دوستان باور کنيد اين اشتباه محض است! فرار از ترس، در دراز مدت به ضررتان تمام مي شود. تا زماني که تمايل نداشته باشيد با ترس هايتان مقابله کنيد، استعدادهايتان به طور کامل شکفته نخواهد شد و هيچ وقت نمي توانيد به موفقيت چشمگيري دست يابيد.
استراتژي من در دوران دبيرستان
در دوران دبيرستان به شدت خجالتي و کم رو بودم و نظر مساعدي نسبت به خودم نداشتم. با اين حال، هيچ وقت پيش نيامد که بخواهم با دختري دوست شوم و او دست رد به سينه ام بزند! حالا، اگر قيافه ام را ببينيد، احتمالاً با خود مي گوييد: « قيافه اش بد نيست، اما قطعاً به خوش تيپي تام کروز هم نيست!»
پس چرا نشده بود کسي به من « نه »بگويد؟ استراتژي من بسيار ساده بود. هيچ وقت به دختري پيشنهاد دوستي ندادم تا جواب رد بشنوم! بله، دوست نداشتم از کسي جواب رد بشنوم. و نتيجه اش چه شد؟ احساس بدي نسبت به خودم داشتم. مي دانستم آدم بزدل و بي عرضه اي هستم. احساس ضعف و ناتواني مي کردم.
چون حاضر نبودم با ترسم مواجه شوم، هميشه تک و تنها بودم، در حالي که هر يک از دوستانم کسي را براي خودش زير سر داشت. از اين بابت خيلي ناراحت بودم. و همه ي اين ها به اين خاطر بود که نمي خواستم از کسي « نه» بشنوم. در واقع، خودم به خودم « نه» مي گفتم!
مي بينيد استراتژي فرار از ترس چه بلايي بر سرم آورده بود؟ شايد اگر پيشنهاد دوستي به کسي مي دادم به من « نه» مي گفت، اما اين که مرا نمي کشت! مي توانستم به سراغ يک نفر ديگر بروم... و يک نفر ديگر... تا اين که عاقبت « بله» را بگيرم!
تا زماني که وارد کالج شدم، اين ترس با من همراه بود، اما در آنجا کم کم قدم هاي کوچکي براي غلبه بر اين ترس برداشتم. و رفته رفته اعتماد به نفسم بيشتر شد. تا اين که فرصت آشنايي با دولورس دست داد، و از آنزمان سي سال است که با هم ازدواج کرده ايم!
نگرش يعني همه چيز
جف کلر- اميرحسن مکي