چرا جذب فردي نامناسب مي شوم و به اين رابطه ي ناسالم ادامه مي دهم؟
تاریخ انتشار خبر : 1391/07/19
«بالاخره با شخصي آشنا ميشوم كه فكر ميكنم با ديگران فرق دارد. مشتاقانه ميخواهم رابطهاي طولاني مدت با او داشته باشم. رفته رفته متوجه چيزهايي در او ميشوم كه شور و اشتياقم را از بين ميبرد و در نهايت به اين نتيجه ميرسم كه او هم دقيقاً مانند ديگران است.
وقتي در رابطهاي قرار دارم كه از آن خوشحال و راضي نيستم، هيچ كاري انجام نميدهم. با خود ميگويم شايد ديگر شخصي بهتر از اين را پيدا نكنم يا شايد اوضاع بهتر از اين شود. زمان ميگذرد و هيچ چيزي تغيير نميكند. ميدانم كه بايد اين رابطه را تمام كنم، اما چيزي مانعم ميشود.»
تحليل
در تمامي حوزههاي زندگي، چيزي را جذب ميكنيد كه احساس ميكنيد لايقش هستيد، نه چيزي را كه خواهانش هستيد. اين امر از شغل گرفته تا گذراندن تعطيلات و يا لباسي كه ميپوشيد را شامل ميشود. اين تصميمها را براساس آنچه كه احساس ميكنيد با آن راحتيد اتخاذ ميكنيد. ممكن است كاملاً آگاهانه خود را شايستهي بودن در يك رابطهي كامل و زيبا بدانيد اما به صورت ناخودآگاه داستان متفاوتي را به خود ميگوييد. وقتي به آنچه كه فكر ميكرديد سزاوارش هستيد ميرسيد، احساس راحتي ميكنيد، اما اگر چيزي را به دست آوريد كه تصور ميكنيد بيشتر از حد شايستگي و لياقت شماست نگران و مضطرب ميشويد.
اگر گرفتار روابط نامناسب ميشويد، بايد خواستههاي فعليتان را ارزيابي كنيد، نه خواستههاي گذشتهتان. درست مانند مردي كه ميگويد فقط با زني زشت ازدواج خواهد كرد تا با او احساس راحتي كند. به دليل اين كه احساس ميكنيد فردي بيارزش هستيد، حفظ كردن يك رابطه را تنها به خاطر اين كه در آن احساس راحتي ميكنيد ادامه خواهيد داد. ارتباط داشتن با شخصي كه تصور ميكنيد فرد «كاملي» است باعث نگراني و ناراحتي شما ميشود.
اگر رابطهاي را ادامه ميدهيد كه از آن راضي و خوشحال نيستيد، دليلش ميتواند اين باشد كه نميخواهيد با شكست ديگري در زندگيتان مواجه شويد. پس از تمام تلاشي كه براي داشتن اين رابطه انجام دادهايد و پس از آن همه زماني كه براي آن صرف كردهايد، اين كه اشتباه خود را بپذيريد برايتان مشكل است، پس سعي ميكنيد تا آن را «قابل تحمل» كنيد و اين چرخه همچنان ادامه دارد. هرچه بيشتر تلاش ميكنيد تا روابطتان را بهبود بخشيد، بيشتر به تلاشهايتان وابسته ميشويد.
همچنان كه اين چرخه ادامه دارد، وابستگي شما افزايش مييابد به طوريكه متوجه ميشويد هويتتان كاملاً به آن شخص گره خورده است. در نتيجه وقتي آن رابطه به پايان ميرسد، احساس ميكنيد كه بخشي از وجودتان را از دست دادهايد. دقيقاً به همين دليل است كه مردم در روابط ناسالم گير ميكنند و به آن ادامه ميدهند. فرمول اين چرخه به اين صورت است: عزتنفس پايين باعث ميشود تا خللي در قضاوتتان براي انتخاب همسر ايجاد شود، آنگاه عدم پذيرش اشتباه از جانب شما باعث ميشود تا در آن رابطه باقي بمانيد و آن را ادامه دهيد. پس از مدتي از خود سؤال ميكنيد كه چرا چنين رابطهاي را ادامه ميدهيد و تنها توضيحي كه ميتوانيد براي سؤالتان پيدا كنيد اين است كه حتماً لياقت و ارزش بيش از اين را نداشتهايد. بيارزش شمردن خود همچنان ادامه پيدا ميكند تا زماني كه تصور ميكنيد تنها چيزي كه در زندگي داريد همين رابطهي ناخوشايند است و اگر آن را تمام كنيد از بين خواهيد رفت.
در نهايت، كسي را كه واقعاً ميخواهيد جذب نميكنيد، بلكه كسي را جذب ميكنيد كه باوري كه از خود داريد را تقويت ميكند. اگر از خود خوشحال و راضي نباشيد، آنگاه كسي را جذب ميكنيد كه باعث شود بيش از پيش از خود ناراضي گرديد. هر پيامي بفرستيد، همان را دريافت خواهيد كرد. اگر مملو از حس حسادت و خشم هستيد، افرادي را به خود جذب خواهيد كرد كه داراي همين خصوصيات هستند.
آيا تا به حال اين سؤال برايتان پيش آمده كه چرا شخصي در يك كافهي كوچك پيشخدمتي ميكند، درحالي كه ميتوانست در يك رستوران گران قيمت و مجلل كار كند و درآمدي پنج يا شش برابر درآمد فعلياش داشته باشد؟ البته، مردم نياز به كسب تجربه دارند اما چرا ميبايست سالها در يك رستوران ارزان قيمت عمرشان را تلف كنند؟ چرا در جايي بهتر كار نميكنند تا درآمد بيشتري داشته باشند؟ دليلش اين است كه آنها خود را سزاوار چنين چيزي نميدانند و تصور ميكنند ارزشش را ندارند. آنها با آنچه كه در آن احاطه شدهاند احساس راحتي دارند و تصور ميكنند لياقتشان بيشتر از اين نيست. اغلب مردم تصميمهايشان را براساس دست يافتن به اهداف و خواستههايشان نميگيرند بلكه بسياري از تصميمگيريهايشان براساس شرايطي است كه در آن راحتند.
راهکار
1.از خود بپرسيد: «چه ميشد اگر ميتوانستم هرچه را ميخواهم به دست آورم؟» در اين صورت با چه كسي آشنا ميشديد؟ كجا زندگي ميكرديد؟ كجا مشغول به كار ميشديد؟ چه شخصيتي داشتيد؟ هرچه پاسخ دادن به اين سؤالها برايتان مشكلتر باشد، نياز بيشتري به اين تمرين داريد. به عنوان مثال اگر نتوانيد به سؤال «با چه كسي آشنا ميشديد؟» پاسخ دهيد، احتمالاً همواره با هركسي كه به شما اظهار علاقه كرده است آشنا شدهايد و اعتماد به نفس لازم براي دوستي با افراد مورد علاقهتان را نداشتهايد.
جدول، پوستر و يا نموداري از خواستههاي خود تهيه كنيد و آن را در جايي قرار دهيد كه بتوانيد هر روز ببينيد. عكس افرادي را كه برايتان جذاب هستند از مجلات جدا كنيد و روي پوستر يا نمودارتان بچسبانيد. كلماتي مثل «مهربان»، «با صداقت»، «با محبت» و «جذاب» را كه نشان دهندهي كيفيتهاي فرد مورد علاقهتان است به آن اضافه كنيد. همچنين عكس فعاليتهايي را كه دوست داريد همراه با آن شخص انجام دهيد در آن وارد كنيد.
اين تمرين را تنها محدود به رابطهي دوستانه نكنيد. از آن در زمينهي ثروت، سلامت، خلاقيت و ديگر جوانب مهم زندگي استفاده كنيد. با ابراز كردن و تصور كردن خواستههايتان، اعتماد به نفس به دست آوريد و آماده شويد تا آنها به حقيقت بپيوندد.
2.خود را بيشتر دوست داشته باشيد تا ديگران هم شما را بيشتر دوست داشته باشند. هرچه نسبت به خود احساس بهتري داشته باشيد، ديگران بيشتر جذب شما خواهند شد. وقتي افراد براي اولين بار با شما ملاقات ميكنند هيچ نظري درموردتان ندارند. حال اگر با حركاتي مثل درست ادا نكردن كلمات، قوز كردن، نگاه نكردن به چشمهايشان هنگام صحبت كردن و گفتن جملات منفي در مورد خود، اين پيام را به آنها مخابره كنيد كه فرد بيارزشي هستيد، آنها پيامتان را دريافت و سعي مي كنند از شما دوري كنند.
بهترين راه براي جذب كردن افراد دوست داشتني و خوش مشرب اين است كه خود چنين باشيد. صاف بايستيد، مستقيم به چشمان مخاطبتان نگاه كنيد و لبخند بزنيد. از پيلهي خود بيرون بياييد. در مهمانيها و جمعهايي حاضر شويد كه كسي را در آنجا نميشناسيد و حداقل نيم ساعت را صرف آشنايي با آنها كنيد. اين يك مهماني است، درست است؟ پس بايد بدانيد كه ديگران به آنجا آمدهاند تا اجتماعي باشند. با نشان دادن مهارتهاي مكالمه، خود را به ديگران نشان دهيد و به خاطر بسپاريد كه: شنوندهي خوبي باشيد.
کلنجارهاي ذهني
دکتر ديويد جي. ليبرمن
ترجمه: اميرحسن مکي- هانيه حق نبي مطلق