شرح خبرنامه
چرا به مرگ فکر مي کنم؟
تاریخ انتشار خبر : 1391/08/16
«حتي حرف زدن دربارهي مرگ ناراحتم ميكند. گاهي كاملاً فيلسوفانه به مرگ ميانديشم و آن را سفري جالب يا گامي به سوي دنيايي ديگر ميدانم. گاهي هم آنقدر از آن ميترسم كه حتي نميتوانم وصفش كنم. ميتوانم ساعتها به شيوههاي متفاوت مُردن بينديشم.»
تحليل
احتمالاً بعضي از ما بنا بر فرهنگ و باورهايمان به مرگ بيش از زندگي ميانديشيم. اما ترس از مرگ باعث ميشود بعضي از مردم نتوانند از زندگيشان لذت ببرند.
هر نوع وسواس دائم و متداوم به طور قطع ميتواند ريشه در اضطراب داشته باشد. با اين وجود، ماهيت خاص اين نوع طرز تفكر ميتواند دلايل مهمتري داشته باشد. احساس ناامني در شما باعث ميشود تا در جستجوي جاودانگي باشيد، اما با همين كار به ترسهايتان بيشتر دامن ميزنيد. به اين دليل كه به شدت ميترسيد تا شناختههايي را از دست بدهيد كه درواقع مربوط به گذشتهتان است، هرگز نميتوانيد به طور كامل در ناشناختههايي كه مربوط به امروزتان است زندگي كنيد. شما به همان چيزي تكيه ميكنيد كه از آن ميهراسيد. به گذشتهاي تكيه ميكنيد كه مُرده است، زيرا به شما حس امنيت، تداوم و جاودانگي ميدهد. به طور كلي، شما شخصي ريسكپذير نيستيد و به ندرت خود را در موقعيتهاي مختلف قرار ميدهيد، چرا كه ميترسيد موقعيت كنونيتان را هم از دست بدهيد.
آينده را مكاني فوقالعاده و بينظير ميدانيد و تصور ميكنيد در آينده به همه چيز دست مييابيد. درنتيجه، نميتوانيد به طور كامل در زمان حال زندگي كنيد. به همين دليل است كه از مرگ ميترسيد. براي خود سفري در نظر گرفتهايد كه پايان آن به مرگ ختم ميشود، جايي كه شما را ناكام و ناتمام باقي خواهد گذاشت. اگر قادر باشيد هر روز مرگ را با روح و روان خود تجربه كنيد، آنگاه هرگز از مرگ جسماني ترسي نخواهيد داشت چرا كه هر روز، برايتان روز كاملي خواهد بود.
راهكار
1.
اين را بدانيد كه در هر روز به نوعي «ميميريد»، همين مسأله است كه شما را زنده نگه ميدارد. برگهاي مُرده از درختان فرو ميريزند تا جاي خود را به برگهاي تازه بدهند. تمامي سلولهاي بدن ما، در اندامها، پوست و اسكلت نوسازي شده و دوباره توليد ميشوند. هر چيز كهنهاي در طبيعت جاي خود را به چيزهاي جديد و تازه ميدهد. تنها چيزي كه شما به آن چسبيدهايد و باعث ميشود تبديل به فردي جديد و متفاوت نشويد، افكارتان است. گذشته، جسم مُردهاي است كه شما در هر روز و هر لحظه آن را با خود به اين طرف و آن طرف ميكِشيد. اين بارهاي روحي باعث نابوديتان خواهند شد. ترس و نگرانياي كه شما هر روز آن را در خود احساس ميكنيد شور و زندگيتان را نابود ميكند.
اگر هر روزِ خود را به طور كامل زندگي و تجربه كنيد، ديگر ترسي از مرگ نخواهيد داشت. اگر چه به طور قطع اهداف و برنامههايي وجود دارند كه تحققشان بيش از يك روز به طول ميانجامد، بايد از هر روز زندگي نهايت استفاده را برد و سپس آن را رها كرد. به قول افلاطون: «مردن را تمرين كنيد!»
2.
در پايان هر روز، كارهايتان را مرور كنيد. شبها قبل از رفتن به رختخواب، تمامي بدهيهاي روحي و روانيتان را صاف كنيد. تمامي اتفاقات آن روز را مرور، حسابتان را صاف و كتاب آن روز را ببنديد. به چيزهاي خوب بينديشيد و بر رويشان متمركز شويد. اگر زندگيتان به گونهاي باشد كه از آن لذت برده و قدرش را بدانيد، كمتر فرصت داريد به مرگ فكر كنيد.
3.
از هر روز به عنوان اولين روز، آخرين روز و تنها روز زندگيتان لذت ببريد. بياييد با اين واقعيت مواجه شويم كه همهي ما زمان محدودي بر روي كرهي زمين زندگي خواهيم كرد. اين بزرگترين دليل براي اين است كه از تمام انرژيمان براي زيستن استفاده كرده و كمتر به مرگ بينديشيم. بار ديگر كه متوجه شديد باز هم داريد به مرگ فكر ميكنيد، چنين افكاري را متوقف كرده و خود را با چيزهاي دور و بَرتان مشغول كنيد. مثلاً ميتوانيد محيط اطرافتان را براي خود توصيف كنيد: «روي يك صندلي راحت نشستهام و دارم مسابقه اسكيت را از تلويزيون تماشا ميكنم. نور خورشيد از پنجره به اتاق ميتابد و گربهام در كنارم لم داده است.» وقتي توانستيد خود را به زمان حال بازگردانيد، از خود بپرسيد: «در حال حاضر چه چيز خوبي در زندگيام وجود دارد؟ چه چيز باعث ميشود تا احساس خوشبختي كنم (فرزندانم، همسرم، خانهام ...)؟»
کلنجارهاي ذهني
دکتر ديويد جي. ليبرمن
اميرحسن مکي- هانيه حق نبي مطلق
نظرات :