شرح خبرنامه
عطشي که هيچگاه سيراب نمي شود!
تاریخ انتشار خبر : 1392/05/27
آيا تا به حال با کسي که زياد دوستش نداريد گپي دلچسب زدهايد؟ آيا تا به حال با کسي که اعصابتان را خرد ميكند اما ناچاريد با او مهربان، باملاحظه و بااحترام رفتار کنيد، يک ساعت يا يک روز کامل را گذراندهايد؟ خيلي سخت و عذاب آور است، مگر نه؟ حال، اگر با آن شخص زندگي کنيد... و آن شخص خودتان باشيد، چطور؟ در اين حالت، هر کار کنيد تا حواستان از خودتان پرت شود، باز از نظر احساسي و جسمي فرسوده ميشويد...
فرد خودبين از خودش خوشش نميآيد، بنابراين زندگياش طاقت فرساست. حکايت او شبيه کار کردن براي يک رييسِ غيرقابل تحمل است. حتي کوچکترين کاري که بخواهيد براي چنين رييسي انجام دهيد باعث رنجش و عذابتان ميشود. چه کسي حاضر است براي فردي خودخواه، غيرقابل تحمل و ناسپاس با جان و دل کار کند، چه برسد به اين که دوستش داشته باشد و به او احترام بگذارد؟ شايد بخواهيد با هر وسيله و دستاويزي او را خاموش و سرگرم يا حتي در درياي آشفته و توهم انگيز الکل غرقش کنيد؛ هر کاري از دستتان بر آيد انجام ميدهيد تا مبادا يک لحظه با او رو در رو شويد.
وقتي فردي به خودش احترام نگذارد، نميتواند خودش را واقعاً دوست داشته باشد. او براي پر کردن اين خلاء عاطفي به ديگران وابسته ميشود. اين تصور، ريشهي همهي احساسات منفي و همچنين کشمکشهاي ميان فردي است: پذيرش و التفاتي که او تمنا ميكند در بستهي احترام عرضه ميشود. اگر ديگران به او احترام بگذارند، او نيز ميتواند به خود احترام بگذارد و ستايش و تمجيد آنان را به «عشق به خود» تبديل کند. ارزش فردي او انعکاسي مستقيم از نظر ديگران است. روحيهي او بسيار حساس است و با يک نگاه چپ و يک حرف، در هم ميشکند.
کسي که با تمام وجود نيازمند احياي احساس ارزش فردي خود به واسطهي ديگران است همواره در جستجوي توجه و تأييد آنها است تا از التهاب خود بکاهد. هر کاري که بر اساس توجه يا تأييد ديگران انجام دهيم، ما را از لحاظ عاطفي و احساسي دچار ضعف ميكند.
براي مثال، اگر بسته به نظر ديگران لباس بپوشيم يا تصميم بگيريم، از لحاظ احساسي وابسته ميشويم. اين وابستگي به مرور ما را خودبينتر و آسيب پذيرتر ميكند و بدين ترتيب به سادگي عصباني، مضطرب و حتي افسرده ميشويم. کمي فکر کنيد: اگر ارزش فردي ما توسط ديگران تغذيه شود، با يک تحسين احساس رضايت ميکنيم؛ با يک نگاه چپ، آزرده ميشويم و در کل، از دنيا ميخواهيم تا ما را سيراب کند.
اما چنين عطشي هيچگاه سيراب نميشود!
اين اشخاص دنيا را از پشت يک لنز مخدوش ميبينند. حقيقت به ندرت به چشم اين افراد راه مييابد و اگر هم راه يابد مخزني براي نگهداري آن ندارند.
تصور کنيد داريد داخل ليواني که ته ندارد آب ميريزيد. مادامي که آب به داخل آن ميريزيد، ليوان پر به نظر ميرسد. فرد وابسته هم تا زماني که ليوانش را پر ميکنيد، احساس رضايت ميكند. اما به محض اين که از اين کار دست بکشيد (از التفات، احترام و ستايش وي)، او بلافاصله احساس خالي بودن و عطش ميكند. هر قدر هم که نثارش کنيد باز تشنه است. آنچه نثارش ميکنيد احساس رضايتي وهمانگيز و گذرا در او ايجاد ميكند، اما هيچ وقت پُرش نميكند. او دايم در تمناي عشق، تأييد و احترام ديگران است اما جايي براي ذخيره کردن آن ندارد. ليوان او با همان سرعتي که پُرش ميکنيم، خالي ميشود!
ذهن ديگران را بخوانيد
دکتر ديويد جي. ليبرمن
اميرحسن مکي- آزاده مبشر
نظرات :