شرح خبرنامه
آدمهايي که باهوش نيستند کار شان بهتر پيش مي رود
تاریخ انتشار خبر : 1392/09/25
فلک به مردم نادان دهد زمام امور تو اهل فضل و دانشي همين گناهت بس! (حافظ)
مصاحبهي مجله اکونوميست با «ساتوشي کانازاوا» محقق مدرسه مديريت واقتصاد لندن و عضو افتخاري کالج روانشناسي دانشگاه لندن
مجله اکونوميست: در طي تحول بشر، آيا با هوش بودن مزايايي داشته است؟
ساتوشي کانازاوا : واقعيت اين است که، آدمهايي که باهوش نيستند کار شان بهتر پيش مي رود. براي اجداد بشر، هوشمندي فقط در موقعيت هاي خاص، کاربرد موثرتري در حل مشکلات زندگي داشت.
اکونوميست: منظورتان اين است که بشرِ قديم احتياجي به هوش و ذکاوت نداشت؟
ساتوشي کانازاوا: تکامل طبيعي، ابزار مفيدي را براي بشر تدارک ديد که به وي امکان مي داد مجموعه بزرگي از مشکلات زندگي را حل کند و و ادامه بقاي او تضمين شود. بشر اوليه فقط کافي بود که از آن دستاوردهاي اوليهي تکاملي پيروي کند. مثلا غذايي را بخورد که خوشمزه و مقوي باشد. با شريکي وصلت کند که جذاب ترين خصوصيات مربوط به توليد مثل سالم را داشته باشد.
اکونوميست: چرا ما فکر مي کنيم که باهوش بودن در دنياي معاصر مهم است؟
ساتوشي کانازاوا: در دوره و زمانهي ما، باهوش بودن به اين دليل مهم است که تعداد گزينههايي که بشربايد انتخاب کند و تصميم هوشمندانه بگيرد بيشتر شده است. موفق بودن در مدرسه، پيدا کردن شغل و يا کسب مهارت هاي فني از اتفاقات جديدي است که نياز به هوشمندي دارد.
اما همين بخش از بشر که شعور و قدرت تصميم بيشتري دارد در سامان دادن به نيازهاي اوليه و اساسي اش مشکل دارد. با هوش ها در پيدا کردن زوج درمانده تر هستند. در تربيت بچههايشان کارايي کمتري دارند و نمي دانند چگونه دوست پيدا کنند.
اکونوميست: چرا افرادي که چاره ساز و مشکل حل کن هستند در زندگي عادي روزمره توانايي کمتري بروز مي دهند؟ آيا هوشمندتر بودن باعث نمي شود که در حل مشکلات عمومي که از قديم وجود داشته است و براي آن راه حل هاي ساده فراهم شده است موفق تر باشند؟
ساتوشي کانازاوا: هوش و درک براي اين ايجاد شده است که راهگشاي مشکلات جديد و خاص باشد. باهوشترها مزهي جديد، رفتار جديد و يا چاره اي جديد را کشف مي کنند که بشر صد هزار سال پيش نداشته است. براي مثال، آدمهاي با هوش ليبرال تر هستند و افکار نو و دمکرات دارند چون اجداد اوليهي ما ذاتا محافظه کار بودند. بشر اوليه فقط به فکر زندگي خوب براي خودشان و اطرافيان شان بود. يک مثال ديگر بزنم،اجداد باستاني ما وجودشان اينگونه طراحي شده بود تا باور داشته باشند که قدرت هايي با نيت هايي خاص پشت پديده هاي طبيعي وجود دارند. براي بشر اوليه خطر و نگراني کمتري وجود داشت وقتي که باور داشته باشد که پشت حوادث ناگوار قصد و هدفي در پشت پرده است. به عبارتي ساده، آنها نمي خواستند و نمي توانستند بپذيرند که مثلا يک نفر قصد کشتن شان را بدون هيچ طراحي از پيش تعيين شده داشته است. اعتقاد به خدايان شايد از همين مسير تبلور يافته است و اينگونه بود که توهمات بشر توانست واقعيتِ دنياي نامفهوم و نااشنا را انکار کند.
اکونوميست: گفتيد آدمهاي باهوش در کارهاي مهم موفق هستند. منظورتان چه کارهايي است؟
ساتاشي کانازاوا: آيا ترجيح مي دهي جراح مغز دقيقي باشي يا پدر و مادر خوبي باشي؟ آيا ترجيح مي دهي رئيس يک شرکت بزرگ اقتصادي باشي يا يک دوست خوب؟ هوشمندي به ما اجازه نمي دهد در کارهايي که طبيعت و تکامل براي ما تهيه کرده است بهتر باشيم. سنت اگزوپري نويسنده داستان « شازده کوچولو» مي گويد: « اين هم راز من، رازي بسيار ساده … فقط با قلب مي توان درست ديد. حقيقت را با چشم نمي توان تشخيص داد.
گروه علمي نشر آرياگهر
نظرات :